تشخیص مشکل اولین قدم یافتن راهحل است. چالش کلیدی، شناسایی ریشههای مشکل است. برای چکش، همه حکم میخ را دارند، همیشه راحتتر است که به علائم و نشانهها بپردازیم بهجای اینکه دنبال علت باشیم. بعضی از روشها مبتنی بر بررسی عمیقتر و تجزیه و تحلیل سیستمها هستند، درحالی که سایر روشها تجربیات و دیدگاههای خود افراد را مورد مطالعه قرار میدهند....
فرایند تشخیص، گردآوری و ارائه دادهها به فرایندی از تفسیر وابسته است. اغلب در تفاسیر یک موضوع، تعارض وجود دارد و تنها با امتحان کردن گزینههای پیشنهادی در عمل این تعارضات حل و فصل...
بسیار از حرفهها ـ از پزشکی تا مهندسی ـ چهارچوبهای خاص خود را برای تشخیص، ریشهیابی مشکل و شناسایی علل دارند. بعضی از جالبترین بینشها از تحلیل رفتارهای انسانی توسط انسانشناسان، روانکاوان و جامعهشناسان به دست آمدهاند. خوانش این دیدگاهها در تحلیل یک مسئله میتوانند باعث خطور ایدههای متفاوتی به ذهن شوند....
هدف از الگوهای تفکر سیستمی، تجزیه و تحلیل تمام پیوندهای بازخوردی که ممکنه به توضیح مسائلی چون موارد زیر کمک کنند: چرا یک جامعه در فقر باقی میماند؟ چرا دستهای از جوانان نمیتوانند شغل پیدا کنند؟ چنین مدلهایی ناگزیر از چندین رشته تبعیت میکنند که هم کاربردیاند و هم از دانش آکادمیک برخوردارند. در بهترین حالت، الگوهای تفکر سیستمی به شما نشان میدهند چه اقدامی و در کجا...